کسوف دل
راست می گفت. وقتی گفتم ذهنم متمرکز نمیشه و هر کاری می کنم دیگر نمی توانم مثله قبل باشم گفت ببین زهرا اگه یکسال دیگه هم تو این وضعیت باشی کسی دلش برات نمی سوزه و آخرش این تو هستی که مقصر این همه عقب موندگی خودت میشی. می گفت ببین کسی واقعا شرایط تو رو درک نمی کنه. می گفت یک لحظه است این گذر کردن از این شرایط به شرایط قبلی برای کار کردن. گفت کسی غیر از خودت نمی تونه به تو کمک کنه. راست می گفت. الان که نزدیک به چهل روزمی گذره و حجم عقب ماندگی ام رو می بینم و اگر چهل روز دیگه هم در این وضعیت باشم آب از آب تکون نمی خوره، بیشتر عصبی میشم. وقتی تو هد کاری و پنچر شدی همه چیز می خوابه. راست می گفت فقط خودم موندم که باید دست خودم رو بگیرم ببرم بالا. نجات از این گردابی که خودم هم می خوام توش غرق بشم خیلی سخته. سرعت دنیا این قدر زیاد شده که همه اگه بخوان هم نمیرسند در کنار هم باشتد. سرعت دنیا این قدر زیاد شده که از بزرگ شدن بچه ها که تازه به دنیا اومدن می تونی گذر عمر رو بفهمی. تمرکز، تمرکز و تمرکز
Design By : Pichak |